نخستین گلزار مکتوب شهدا

فتح خرمشهر در بیانات مقام معظم رهبری

خرمشهر باید آزاد شود!

امروز سوم خرداد ماه، یک روز فراموش نشدنى است. پیوندى هم بین سوم خرداد و فتح خرمشهر با شخصیت امام بزرگوار وجود دارد. روزى که امام فرمودند خرمشهر باید آزاد شود، بنده در همان نواحى بودم؛ شاید بعضى از شما هم در آن‌جا بودید. فاصله‌ بین آزادى خرمشهر و وضعیتى که آن روز ما آن‌جا داشتیم، یک فاصله‌ ناپیمودنى بود. دشمن به منطقه‌ى غرب اهواز و شمال غربى و جنوب غربى آمده بود؛ تمام منطقه را از نیروها و لشکرهاى زُبده‌اش پُر کرده و محکم در زمین فرو رفته بود؛ نمى‌شد او را تکان داد. از کارون هم عبور کرده و نیم دایره‌ نسبتاً کاملى را درست کرده بود؛ به‌طورى که افراد ما وقتى مى‌خواستند از اهواز به طرف آبادان بروند ـ که آبادان آن وقت دست دشمن نبود و مى‌شد رفت ـ از جاده‌ى معمولى نمى‌شد بروند؛ از جاده‌ غیرمعمول هم که آن طرف رودخانه بود، نمى‌شد بروند؛ از جاده‌ى ماهشهر هم نمى‌شد بروند؛ باید مسیر مثلّثى را طى مى‌کردند تا به خرمشهر بروند! از داخل دریا با «لنج»، مسافتى مى‌رفتند و خود را به نقطه‌اى از جزیره‌ى آبادان مى‌رساندند و آن‌جا پیاده مى‌شدند. در این شرایط، نیروهاى ما معدود بودند و تیپ زرهى ما که حدّاقل باید صدوپنجاه دستگاه تانک مى‌داشت، حدود بیست دستگاه تانک داشت. بچه‌هاى سپاه و بقیه‌ى نیروهاى داوطلب هم وقتى به آن‌جا مى‌آمدند، با زحمت زیاد، بنده را ببین، مرحوم «چمران» را ببین، این طرف بدو، آن طرف بدو، تا دو سه دستگاه خمپاره‌انداز به دست مى‌آوردند و از آنها استفاده مى‌کردند.

همیشه حمله کردن سخت‌تر از دفاع کردن است. اگر نیرویى بخواهد حمله کند، بر اساس روش ‌هاى نظامى، توان آن باید سه برابر نیرویى باشد که مورد حمله قرار مى‌گیرد. ما باید سه برابر نیروهاى عراقى توان و نیرو مى‌داشتیم تا مى‌توانستیم حمله کنیم و خرمشهرِ خودمان را از دست آنها نجات دهیم. آن موقع نیروى ما اصلاً قابل مقایسه با آنها نبود؛ یک برابر، نیم برابر و یک سومِ برابر هم نبود. در این شرایط، امام گفتند خرمشهر باید آزاد شود. این به نظر من حقیقت عجیبى را در خودش دارد که باید روى آن فکر و تدقیق و مطالعه کرد؛ با گفتن و تشریح زبانى هم به‌دست نمى‌آید. چقدر اعتماد به نفس، توکّل، عزم راسخ و جدّ در تصمیم و امید و خوش ‌بینى به نیروهاى پنهانى که ما آنها را کشف نکردیم، باید در آن دل بزرگ و نورانى به نور الهى و نور ایمانِ حقیقى متمرکز باشد تا آن‌طور قرص و محکم بگویند خرمشهر باید آزاد شود. امام نمى‌گفتند که حرف ‌شان تحقّق پیدا نکند. انسان حرفى را که بداند زمین مى‌افتد، به زبان نمى‌آورد؛ آن هم به این قرصى. مى‌گفتند و مى‌دانستند این حرف زمین نخواهد افتاد و زمین نیفتاد و تحقّق پیدا کرد و خرمشهر آزاد شد.

شاید بعضى از شما داخل آن جریان بودید، اما بنده از نزدیک ‌تر شاهد بودم. نیرویى که باید خرمشهر را آزاد مى‌کرد، به وسیله‌ى چه عوامل و چه ابزارها و چه امکانات و چه کانون عظیمى از ایمان و تصمیم شکل گرفت و همین نیرو رفت مثل گلوله‌اى به سینه‌ى دشمن خورد و آن حادثه‌ى عجیب را به‌وجود آورد؛ که وقتى ما خرمشهر را گرفتیم، ورق برگشت و دنیا عوض شد. قبل از آن هم میانجی ‌ها مى‌آمدند و مى‌رفتند؛ اما بعد از پیروزى در خرمشهر، اوّلین دسته از میانجی ‌ها وقتى به ایران آمدند، طور دیگرى حرف مى‌زدند و اصلاً سبک حرف زدن ‌شان با گذشته فرق کرده بود. یکى از همین آقایان که رئیس جمهور یک کشور آفریقایى و جزو شخصیت ‌هاى برجسته‌ى سیاسى آفریقا و بلکه دنیا محسوب مى‌شد، خصوصى به من گفت شما با پیروزى در خرمشهر، معادله‌ها را عوض کردید و امروز دنیا به شما به چشم دیگرى نگاه مى‌کند.

بیانات در دیدار اعضاى ستاد بزرگداشت چهاردهمین سالگرد رحلت حضرت امام خمینى رضوان‌الله‌تعالی‌علیه (۱۳۸۲/۳/۳)

گلوى او را بفشارید!

سوال: آقاى خامنه‌اى سؤالى که مى‌شود مطرح کرد مسأله‌ى دفاعى بودن جنگ است. ما از ابتداى جنگ و شروع تجاوز عراق اعلام کردیم که در حال دفاع هستیم و بعد از این‌که وارد خاک عراق هم شدیم این مسأله را عنوان مى‌کنیم که باز جنگ ما یک جنگ دفاعى است. شما این مسأله را چگونه تعبیر مى‌کنید؟

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم
جنگ ما از آغاز به صورت دفاع شروع شد و تا این ساعت هم ما در حال دفاع هستیم. علت هم این است که حتى ورود ما به خاک عراق، در ادامه‌ى دفاع مقدس ماست. البته دشمن طبعاً مایل است که هنگامى که مى‌تواند و احساس قدرت مى‌کند، وارد مرزهاى ما بشود، تا هر وقتى که مى‌تواند در آن‌جا بماند، ویرانگرى بکند، تخریب بکند، افراد نظامى و غیرنظامى را به قتل برساند، زندگى را ناامن بکند، هر وقت هم که تاب نیاورد و نتوانست بماند، برگردد و داخل مرزهاى خودش بشود و ما هم با فداکارى و با توانایى مردم، وقتى که توانستیم او را از مرزها بیرون برانیم، لب مرز بایستیم که نبادا وارد خاک دشمن بشویم و به حریم دشمن نبادا که قدم بگذاریم، این میل دشمن است.
اما عقل و منطق انسانى، همچنین احکام اسلامى به ما اجازه‌ این را نمى‌دهند. ما دشمن را باید ببینیم که چگونه دشمنى است. یک وقت دشمنى است که آمده براى گرفتن یک تپه، تصرف یک رودخانه، یک موذى‌گرى مرزى، بعد هم سرکوب مى‌شود برمى‌گردد سرجایش و قضیه تمام مى‌شود. این‌جا البته بعد از آنى که دشمن را ما راندیم مسأله تمام شده است. لکن یک وقت دشمن بناى بر قلدرى و زورگویى دارد. مسأله‌ى او با بیرون رفتن از مرزها، آن هم با قدرت‌نمائى نیروهاى اسلامى و فداکاری ‌هاى فراوان حل شده و تمام شده نیست. دشمن خیلى این را مغتنم مى‌شمارد که وقتى قصد تجاوز دارد و وارد خاک مى‌شود، تا جایى که مى‌تواند بماند، بعد هم که رفت بیرون، ما لب مرزها بایستیم او تجدید قواى خودش بکند و هنگامى که باز لازم دانست و مصلحت دانست برگردد، تجاوز خودش را آغاز کند.

من یک وقتى یک مثالى زدم، گفتم که دزدى، متجاوزى، وارد خانه‌ى شما مى‌شود، وارد مزرعه‌ى شما مى‌شود و ویران مى‌کند، نابود مى‌کند، مى‌دزدد، مى‌کشد. اگر تحمل کردید که مى‌ماند، اگر تحمل نکردید و با فشار و زور و قدرت‌نمایى او را بیرون کردید، هیچ کس به شما نمى‌گوید که شما از خانه‌ات دیگر پا بیرون نگذار، پا توى مزرعه‌ى او یا خانه‌ى او نگذار که این تجاوز به حریم اوست. نه، عقل به شما حکم مى‌کند که بروید گریبان این دشمن را بگیرید، گلوى او را بفشارید و اولاً: از او بپرسید چرا این کار را کرده و مجازاتش کنید به این کار و ثانیاً: حق ‌تان را بگیرید، آن چه که تضییع شده از او باز پس بگیرید. این یک حکم عقلى است. این چیزى نیست که این را ما ابداع کرده باشیم. همه‌ى انسان ‌ها و همه‌ى فطرت ‌هاى سالم همین جور فکر مى‌کنند.

اصولاً وارد شدن به حریم خاک دیگران دو نوع است: یک نوع این است که از روى تجاوز، به قصد تصرف و براى زورگویى است؛ این تهاجم است، این تجاوز است. همان‌طور که عراق وارد خاک ما شد. دلیلى براى این کار نداشت. یک بهانه‌هایى همان اوّل ذکر کردند، اما حتى خودشان هم کاملاً واقف بودند و مى‌دانستند که این ‌ها بهانه است. دنیا هم این را فهمید. لذا بود که همه‌ى کسانى که توى مسأله جنگ وارد شدند، تا امروز هم به ما مى‌گویند، از اوایل هم به ما گفتند که ما مى‌دانیم متجاوز کى است، این تجاوز است. یک جور وارد شدن به خاک دشمن هست که براى استنقاذ حق است، براى گوشمال دادن به متجاوز است، براى حفظ امنیت است. براى تأمین مرزها از حوادث مشابه بعدى از سوى همین دشمن هست، این را نمى‌شود گفت تجاوز.

بنابراین ما، تا وقتى که در پشت مرزهاى خودمان مى‌جنگیدیم که روشن بود داشتیم دفاع مى‌کردیم از خاک خودمان. آن وقتى هم که وارد خاک عراق شدیم، باز به دنباله‌ى همین مسأله است. ما مجازات متجاوز و گوشمال دادن به متجاوز را یکى از هدف ‌هاى ادامه‌ى جنگ ذکر کردیم و همین هم هست. البته این را هم باید بگویم که هنوز در مرزهاى ما، همه‌ى مناطق از دشمن پاک ‌سازى نشده است. ما هنوز مناطقى را داریم که از جمله نفت‌شهر و بخشى از مراکز دیگر مرزىِ ما که هنوز در اختیار دشمن هست و ما ادامه‌ى جنگ ‌مان ولو براى پس گرفتن این ‌ها هم که باشد، یک عمل دفاعى است. اما وقتى این ‌ها را هم پس بگیریم، ما دنبال کردن دشمن و رفتن داخل اعماق خاک او براى گوشمال دادن او، این را همه، دفاع از خود و مجازات متجاوز مى‌شناسند. بنابراین دفاعى بودن این جنگ یک چیز واضحى است.

البته ما این را گفتیم بارها و همه هم این را قبول کردند از ما که ما قصد ماندن در این مناطق تصرف شده‌ى از عراق را نداریم. نه فاو، نه جزیره و نه هیچ نقطه‌ى دیگر، نقاطى نیست که ما این ‌ها را براى خودمان و جزء خاک خودمان دانسته باشیم. نه این ‌ها مال عراق است، مال مردم عراق است، مال هر رژیم صالحى است که بعدها بر سر کار بیاید در عراق. فعلاً حرکت ما، حرکتى است که در دفاع از امنیت ما و در دفاع از آرامش و صلحى است که براى زندگى دو همسایه که ما و عراق باشیم، ضرورى و لازم است.

بیانات ـ به عنوان رییس جمهوری و رییس شورای عالی دفاع وقت کشورـ در گفتگو با خبرنگار صداوسیما و در تاریخ ۲۹/۶/۱۳۶۵ که به دلایل ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر را مطرح شده است.

جوانان ما سى و پنج روز مقاومت کردند؛ اما بغداد سه روزه تسلیم شد!

من مایلم این‌جا یادى از «محمّد جهان‌آرا» شهید عزیزِ خرمشهر و شهدایى که در خرمشهرِ مظلوم آن‌طور مقاومت کردند بکنم. آن‌روزها بنده در اهواز از نزدیک شاهد قضایا بودم. خرمشهر در واقع هیچ نیروى مسلّحى نداشت؛ نه که صدوبیست هزار نداشت؛ بلکه ده هزار، پنج هزار هم نداشت. چند تانک تعمیرىِ از کار افتاده را مرحوم شهید «اقارب‌پرست» ـ که افسر ارتشى بسیار متعهّدى بود ـ از خسروآباد به خرمشهر آورده بود، تعمیر کرد.(البته این مال بعد است. در قسمت اصلىِ خرمشهر که نیرویى نبود). محمّد جهان‌آرا و دیگر جوانان ما در مقابل نیروهاى مهاجم عراقى ـ یک لشکر مجهّز زرهى عراقى با یک تیپ نیروى مخصوص و با نود قبضه توپ که شب و روز روى خرمشهر مى‌بارید ـ سى و پنج روز مقاومت کردند. همان‌طور که روى بغداد موشک مى‌زدند، خمپاره‌ها و توپ‌هاى سنگین در خرمشهر روى خانه‌هاى مردم مرتّب مى‌باریدند. با این‌حال جوانان ما سى و پنج روز مقاومت کردند؛ اما بغداد سه روزه تسلیم شد! ملت ایران! به این جوانان و رزمندگان ‌تان افتخار کنید. بعد هم که مى‌خواستند خرمشهر را تحویل بگیرند، دوباره سپاه و ارتش و بسیج با نیرویى به‌مراتب کمتر از نیروى عراقى رفتند خرمشهر را محاصره کردند و حدود پانزده هزار اسیر در یکى دو روز از عراقی‌ها گرفتند.

بیانات در خطبه‌‌هاى نمازجمعه ۲۲/۱/۱۳۸۲ در بزرگداشت شهدای خرمشهر

 

گزیده‌ای از بیانات رهبر انقلاب اسلامی درباره شهید بزرگوار امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی

او را از اوایل پیروزی انقلاب می‌شناختم

من تقریباً از اوّلین روزهای پیروزی انقلاب این شهید را شناختم. از اصفهان پیش ما می ‌آمد، گزارش می ‌داد و کمک می ‌خواست؛ از آن وقت ما با ایشان آشنا شدیم. او سپس به کردستان رفت و بعد هم در دوران جنگ تحمیلی فعّالیت کرد؛ بعد از جنگ هم که معلوم است. این‌که شما می ‌بینید یک ملت، بزرگش، کوچکش، زن و مردش، جوانش، پیرش، امروزی ‌اش، دیروزی ‌اش، برای ابراز احترام به پیکر این شهید، یک اجتماع عظیم را به وجود می ‌آورند ـ که جزو تشییع ‌های کم نظیر در دوران انقلاب بود ـ به‌خاطر همین اخلاص و همین صفاست. خدای متعال دل ‌ها را متوجّه می ‌کند. ما این را لازم داریم و الحمدلله امروز هم افرادِ این‌گونه داریم.

بیانات در دیدار فرماندهان ارتش – ۲۵/۱/۱۳۷۸

نبوغ نظامی

شاید امروز هم بعضی خیال کنند که عملیاتی مثل عملیات بیت‌المقدّس، فقط یک هجوم انبوه انسانی بود! این ‌ها سخت در اشتباهند. هیچ امواج انسانی، بدون فرماندهىِ قادرِ، قاطعِ، هوشیار، نمی ‌تواند هیچ عملی را انجام دهد. در جنگ نظامی، سازماندهی و عملیات و فرماندهی و تاکتیک و دقّت‌نظر و موقع‌شناسی و ده ‌ها عامل در کنار هم، دانش نظامی را به وجود می ‌آورد و استعداد و نبوغ نظامی را نشان می ‌دهد. این اتّفاق، در عملیات فتح خرّمشهر ـ یعنی همان عملیات بیت‌المقدّس ـ روی داد، که همین شهید عزیزِ اخیرِ ما ـ شهید صیّاد شیرازی ـ یکی از کارگردانان اصلی این عملیات بود و خودِ او مثل ظهر چنین روزی، از آن‌جا با تلفن با بنده تماس گرفت و مژده پیروزی را داد و گفت سربازان عراقی صف طولانی کشیده‌اند تا بیایند اسیر شوند! ببینید این عملیات چقدر هوشمندانه و قوی و همه‌جانبه بود که نیروهای دشمن احساس اضطرار می ‌کردند که برای حفظ جان خودشان بیایند خود را تسلیم اسارت کنند! که در آن روز هزاران نفر از نیروهای دشمن متجاوز ـ که آن همه با غرور و تکبّر، فریاد سر داده بودند ـ آمدند دودستی خودشان را تسلیم رزمندگان اسلام کردند!

بیانات در دیدار خانواده شهدا – ۳/۳/۱۳۸۴

شیر همه‌ی بیشه‌ها

کشتن کسی مثل صیّاد شیرازی خیلی هنر و توانایی و پیچیدگی تشکیلاتی نمی ‌خواهد. آدمی از خانه‌اش بیرون می ‌آید، سوار اتومبیلش می ‌شود و بدون محافظ راه می ‌افتد و می ‌رود. در این میان اگر دو نفر آدم، نامردانه و مخفیانه و با فریب ‌گری تصمیم بگیرند او را به قتل برسانند، کار ساده‌ای است، والّا اگر می ‌خواستند مردانه جلو بیایند، صیّاد شیرازی یک نفری جواب امثال آنها را می ‌داد. کسی مثل امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاهوالسّلام را هم یک نفر آدم با یک همدست می ‌تواند بکشد؛ چون او شیر همه‌ی بیشه‌های مردانگی و شجاعت بود. بنابراین کشتن کسی مثل صیّاد شیرازی، نه دلیل قوّت سازمانی و نه دلیل طرفدار داشتن کسی است. این کار جز خباثت و شقاوت و دوری روزافزون آنها از مردم و ارزش‌ها، چیز دیگری را نشان نمی ‌دهد. وقتی مردم به این حادثه، این طور جواب می ‌دهند، خیلی چیزهای بزرگ به دست ملت می ‌آید. خون شهید حقیقتاً چیز مبارک و عجیبی است. شما ببینید در تشییع شهید صیّاد شیرازی چه اجتماعی تشکیل شد! همه متأثّر بودند و گریه می ‌کردند. هیچ کس به خاطر رودربایستی و برای نشان دادن خود نیامده بود؛ همه با یک انگیزه‌ی قلبی آمده بودند.

بیانات در دیدار فرماندهان ارتش – ۲۵/۱/۱۳۷۸

معجزه اخلاص

بنده وقتی به تلویزیون نگاه می ‌کردم، سیل عظیم و خروشان جمعیت را می ‌دیدم. من چند جا این حالت را دیده‌ام که یکی از آنها این‌جا بود. دیدم یک عامل معنوی اثر می ‌گذارد و آن، اخلاص است. برادران عزیز! اخلاص چیز عجیبی است؛ یعنی کار را برای خدا کردن و همان چیزی که مضمون عامیانه‌اش در شعری آمده است: «تو نیکی می ‌کن و در دجله انداز». انسان برای خدا کارِ خوب و درست و صحیح بکند و در پی این نباشد که حتماً به نام او ثبت شود و امضای او زیر آن بیاید؛ این بلافاصله اثر می ‌دهد. خدای متعال بعد از شهادت این مرد، در همین قدم اوّل، به او اجر داد. البته خودِ شهادت بزرگ ‌ترین اجری بود که خدا به او داد؛ چون این طور کشته شدن، برای انسان خیلی افتخار است. بالاخره صیاد شیرازی، یک مرد پنجاه و چند ساله، ده سال دیگر، بیست سال دیگر، سی سال دیگر ـ که با یک چشم به هم زدن می ‌گذرد ـ از دنیا می ‌رفت و از همین دروازه عبور می ‌کرد؛ منتها با یک ناخوشی، با یک بیماری، با یک تصادف، یا با یک سکته‌ی قلبی؛ از این حوادثی که دائم اتفاق می ‌افتد.

بیانات در دیدار فرماندهان ارتش – ۲۵/۱/۱۳۷۸

حیف بود صیاد بمیرد!

دو هفته پیش شهید کاظمی پیش من آمد و گفت از شما دو درخواست دارم: یکی این‌که دعا کنید من روسفید بشوم، دوم این‌که دعا کنید من شهید بشوم. گفتم شماها واقعاً حیف است بمیرید؛ شماها که این روزگارهای مهم را گذراندید، نباید بمیرید؛ شماها همه‌تان باید شهید شوید؛ ولیکن حالا زود است و هنوز کشور و نظام به شما احتیاج دارد. بعد گفتم آن روزی که خبر شهادت صیاد را به من دادند، من گفتم صیاد، شایسته‌ی شهادت بود؛ حقش بود؛ حیف بود صیاد بمیرد. وقتی این جمله را گفتم، چشم‌های شهید کاظمی پُرِ اشک شد، گفت: ان‌شاءاللَّه خبر من را هم به‌تان بدهند! فاصله‌‌ی بین مرگ و زندگی، فاصله‌ی بسیار کوتاهی است؛ یک لحظه است. ما سرگرم زندگی هستیم و غافلیم از حرکتی که همه به سمت لقاءاللَّه دارند. همه خدا را ملاقات می ‌کنند؛ هر کسی یک طور؛ بعضی ‌ها واقعاً روسفید خدا را ملاقات می ‌کنند، که احمد کاظمی و این برادران حتماً از این قبیل بودند؛ اینها زحمت کشیده بودند.

بیانات در مراسم تشییع پیکرهای فرماندهان سپاه ـ ۲۱/۱۰/۱۳۸۴

 

 


نظر خود را بیان کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

در حال بارگذاری