نخستین گلزار مکتوب شهدا

این ها فرشته اند!

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب از جمله افراد مسئول در متن هشت سال دفاع مقدس ملت ایران بودند و بسیاری از اوقات گرانبهای خود را در سال‌های ابتدای جنگ تحمیلی در جبهه‌های حق علیه باطل گذرانده و خاطرات تلخ و شیرینی را از روزهای حماسه و مقاومت به خاطر دارند که روایت آزادسازی سوسنگرد؛ شهر عاشقان شهادت از جمله آنهاست:

«این شهر دو بار محاصره شد. در مرحله اول عراقی‌ها توانستند وارد سوسنگرد شوند و نیروهای ما را از داخل این شهر عقب بزنند و حتی فرماندار هم برای آنجا معین کنند. مدتی بعد نیروهای ما حمله کردند و آنها را وادار به فرار مفتضحانه نمودند. قبل از محاصره، مجدد بنده و تعدادی از آقایان مثل شهید مدنی و آقای موسوی اردبیلی به آنجا رفتیم و نماز جماعت و سخنرانی بر پا کردیم.

در سوسنگرد خانم عرب مسنی زندگی می‌کرد که همسرش نابینا بود. ایشان با وجود این که چهل یا پنجاه سال داشتند، خیلی شجاعانه و در حقیقت مردوار از شهر دفاع می‌کردند. معروف بود که او با چوب دستی چند سرباز عراقی را انداخته است. از این موضوع جالب که بگذریم، موضوع فتح سوسنگرد مطرح می‌شود. قضیه فتح به این ترتیب بود که پیش از آن عراقی‌ها سوسنگرد را به تدریج محاصره می‌کردند. ما فقط کنترل سوسنگرد را در اختیار داشتیم. محور سوسنگرد ـ بستان کاملاً در اختیار عراقی‌ها بود. آنها به صورت نیم دایره اطراف سوسنگرد بودند. علاوه بر این، نیروهای‌شان را از «دب حردان» یعنی غرب اهواز به طرف شمال، یعنی «کرخه کور» (کرخه نور ) نزدیک کردند.

سپس از کرخه کور عبور کرده و محور حمیدیه ـ سوسنگرد را قطع کردند. به این ترتیب سوسنگرد کاملاً در محاصره قرار گرفت. ما فقط یک راه به داخل شهر داشتیم و آن هم راه کرخه بود. کم‌کم این راه هم مورد محاصره قرار گرفت و یا زیر آتش دشمن رفت. داخل سوسنگرد هم جز معدودی نیروهای سپاهی و ارتش کسی را نداشتیم. آخرین باری که ما به آنجا رفتیم، یک سرگرد نیروی هوایی به نام «فرتاش» را به عنوان فرمانده نیروهای مستقر در سوسنگرد گذاشتیم.

عصر روز ۲۳ آبان ماه، سرهنگ سلیمی از سوسنگرد به من اطلاع داد که شهر به شدت تحت فشار است و امکانات غذایی و نظامی وجود ندارد. دشمن هم در صدد تحرک می‌باشد. پیش از آن قرار بود که عملیات محدودی بشود و از فشار دشمن بکاهد؛ ولی انجام نشد.

خبر رسید که بچه‌ها  آذوقه ندارند. آنها گفتند: ما آذوقه نداریم؛ اما سوپر مارکت‌های خود شهر که مال مردم است و آنها در مغازه‌ها را بسته و رفته‌اند، یک چیزهایی دارد و بعضی‌ها می‌گویند برویم از این‌ها استفاده کنیم تا از گرسنگی رها شویم؛ لکن ما حاضر نیستیم؛ چون متعلق به مردم است و راضی نیستند. من دیدم که واقعاً این‌ها فرشته‌اند و مقام بشریت برای‌شان کم است، زیرا سوپر مارکتی که صاحب آن از شهر رفته و الآن هم اگر بفهمند این جناب سروان نیروی هوایی از شهر و خانه‌اش دفاع می‌کند و می‌خواهد از آن استفاده نماید، با کمال میل حاضر است خودش برود و توی سینی هم بگذارد و با احترام  به آنها بدهد تا استفاده کنند. لذا از ما اجازه می‌خواستند.

این بود که ما گفتیم: «بروید، باز کنید و هر چه گیرتان می‌آید، بخورید. هیچ اشکالی ندارد».

مسئله‌ای که خیلی در این امر تأثیر کرد، پیغام مرحوم اشراقی داماد حضرت امام(ره) بود. ایشان از تهران با من تماس تلفنی گرفت و من موضوع را به طور تلویحی گفتم و اصرار کردم که امام(ره) هم نظری بدهند و ایشان دقایقی بعد خبر آوردند که امام(ره) فرموده‌اند: «بایستی تا فردا سوسنگرد آزاد شود و تیمسار فلاحی هم شخصاً باید مباشر عملیات باشد». به هر حال نیروهای ارتش هم به حق فداکاری کردند و برادران سپاهی نیز انصافاً حماسه آفریدند و بالاخره با همت همه آنان سوسنگرد آزاد شد».

برگرفته از کتاب نبردهای دشت آزادگان نوشته محمدامین پوررکنی


نظر خود را بیان کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

در حال بارگذاری