نخستین گلزار مکتوب شهدا

یاوران خمینی

شهید آیت‌الله سید محمدرضا سعیدی

تمام وجود شهید سعیدی مملو از عشق به امام خمینی(ره) بود و این علاقه و محبت نه از روی احساسات؛ بلکه آمیخته با شناخت و یقین به شخصیت عظیم ایشان بود و با همین باورِ درست بود که هیچ گاه به خود جرأت نداد یک قدم فراتر از دستور ولی فقیه بر دارد و همین اندیشه تابناک بود که او را بر آن داشت تا در اثری گران بها به معرفی امام و ولی خویش از زبان علما و بزرگان بپردازد و چه زیبا کلامی را به نقل از علامه امینی صاحب کتاب عظیم الغدیر در مورد امام خمینی آورده است: «آگاه باشید همانا خمینی ذخیره خداست برای شیعه… دعا کنید [و] با تضرّع از خداوند بقای امام خمینی را بخواهید؛ زیرا تنها همین وجود امام خمینی در اندام رجال شیعه غیرت و شجاعت می‌دمد». در تاریخ دوم اردیبهشت ۱۳۰۸ چشم به جهان گشود. پدر بزرگوارش حجت الاسلام سیداحمد سعیدی اسم فرزند عزیزش را محمدرضا گذاشت. در دوران طفولیت مادرش را از دست داد و تحت نظر پدر مشغول به تحصیل شد. ادبیات عرب را در مشهد آموخت و از دروس فقه و اصول معارف استادان بزرگی چون حاج شیخ کاظم دامغانی، مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی و حاج شیخ مجتبی قزوینی تلمذ کرد. آیت‌الله سعیدی به خاطر استعداد سرشاری که داشت و زحمات فراوانی که تحمل کرد، مدارج و مراحل علمی را با سرعت پیمود. پس از ازدواج برای طی مراحل بعدی علوم اسلامی عازم حوزه علمیه قم شد و در آن شهر در محضر امام خمینی(ره) حاضر شد و سرانجام با زحمات طاقت فرسا و تلاش‌های پیگیر به مرحله استنباط و اجتهاد رسید. آیت‌الله سعیدی ضمن ادامه تحصیل و تدریس طلاب به مسافرت‌های تبلیغی نیز  می‌رفت و همان روزها یک‌بار در آبادان به خاطر سخنرانی افشاگرانه و ضد رژیم به زندان افتاد، اما در اثر تلاش آیت‌الله العظمی بروجردی(ره) از زندان آزاد شد. پس از آن ماجرا، گروهی از ایرانیان مقیم کویت برای تبلیغ اسلام، خواستار عالم صالح و مبلغ توانایی شدند. این مأموریت و رسالت به آیت‌الله سعیدی واگذار شد. با فرا رسیدن سال ۱۳۴۱ و شکل گیری نهضت روحانیت، ایشان به همراه بسیاری دیگر از روحانیان، به گرد شمع وجود حضرت امام (ره) پروانه‌وار به گردش در آمدند و در راه نیل به اهداف متعالی آن پیشوای بزرگ، از فدای جان دریغ نورزیدند. پس از آن که حرکت روحانیت رشد یافت و در رأس همه، سخنان و اعلامیه‌های حضرت امام(ره) در همه جا شور و هیجان و قیام و انقلاب به وجود آورد، رژیم شاه به ناچار آن مرجع و رهبر عظیم‌الشأن را دستگیر نمود و در پادگان عشرت‌آباد، تحت نظر گرفت. پس از این واقعه، شاگردان امام حوزه‌های درسی را تعطیل کردند و در منزل مراجع تحصن اختیار نمودند. این تجمع با سخنرانی‌ها و مشورت‌ها منجر به اتخاذ تصمیمی از جانب علما و فضلا و مراجع تقلید قم و سایر شهرستان‌ها مبنی بر هجرت به سوی تهران و اعتراض همه جانبه علیه دستگیری حضرت امام شد. در سایه همین اتخاذ و تصمیم راسخ بود که رژیم شاه به هراس افتاد و پس از مدتی امام را آزاد ساخت. نهضت امام خمینی(ره) راه پرمخاطره‌ای در پیش داشت و آن یگانه رهبر بیدار دل و شجاع مصمم بود که تا پای جان از اسلام عزیز دفاع کند و از هیچ مانعی ترس و بیم به خود راه ندهد. آیت‌الله سعیدی از تصمیم و اراده راسخ امام(ره) و قدرت عجیب و عظیم ایمان و توکل آن بزرگوار، نیرویی تازه گرفت و راه سراسر رنج و مبارزه و خطر را با میل و اشتیاق انتخاب کرد. او درباره دمیده شدن این روح امید و مبارزه در خود، ملاقاتی را که با امام(ره) داشته است مؤثر دانسته و عامل اصلی معرفی می‌کند. آن شهید بزرگوار درباره چنین می‌گوید: «هنگام نماز مغرب و عشا به منزل امام رفتم، می‌خواستم با ایشان مذاکره کنم، امام آماده نماز بود، وقتی منظورم را فهمید، اندکی نماز را تأخیر انداخت. به عرض رساندم: آقا! طبق برداشتی که من کرده‌ام، از این  به بعد شما در مبارزات خود، یاوران کمتری خواهید داشت. امام فرمود: سعیدی! چی می گویی؟! به خدا قسم اگر تمام جن و اِنس پشت به پشت هم بدهند و در مقابل من بایستند، چون من این راه را حق یافته‌ام، از پای نخواهم نشست!». پس از این دیدار و استماع سخنان جانبخش امام(ره) می‌گوید: «با سخنان امام چنان دلگرم شدم که روح تازه‌ای در وجودم دمیده شد و ایمان بیشتری به قیام و حرکت امام پیدا کردم». آیت‌الله سعیدی به دنبال تلاش‌های پیگیری که جهت معرفی   امام(ره) و نهضت پر برکتش داشت، هجرتی به عراق کرد و در آنجا جلساتی تشکیل داد و نهضت حضرت امام(ره)  و شخصیت والای روحانی او را تشریح نمود و تلاش و خدمات او بود که زمینه‌های استقبال از امام را فراهم ساخت. وی پس از مراجعت با صلاح‌دید حضرت امام(ره) به امام جماعت مسجد  موسی بن جعفر(علیه السلام) در تهران برگزیده شد و این مسجد بود که به صورت سنگری برای مبارزه آن شهید سعید درآمد. جوانان به گرد او جمع شدند و در سایه فعالیت‌های علمی وی، از چشمه‌های معارف اسلامی جرعه‌ها برگرفتند، تلاش‌های ایشان در این پایگاه هدایت و مبارزه، عبارت بود از: تفسیر قرآن کریم، سخنرانی‌های متعدد که بیشتر آن توسط خود او صورت می‌گرفت، ایجاد کتابخانه، دعوت سخنران از قم و … افزون بر فعالیت‌هایی که در مسجد داشت، برای گروهی از بانوان در منزل خویش جلساتی تشکیل داد و به تدریس جامع المقدمات، سیوطی، مغنی و نیز عروه الوثقی پرداخت که این تلاش‌ها سبب شد شاگردان او پس مدتی با طی دوره‌های معارف اسلامی، به عنوان مبلغ اسلامی جلسات زنانه تشکیل دهند و به معرفی اسلام همّت گمارند. از فعالیت‌های چشمگیر ایشان، ترجمه رساله امر به معروف و نهی از منکر امام(ره) از کتاب تحریر الوسیله و چاپ و نشر آن در میان جوانان بود. همچنین آن شهید بزرگوار نوارهای امام(ره) را در نجف تحت عنوان «ولایت فقیه» چاپ و تکثیر کرد. ساواک وقتی تبلیغات مؤثر آیت الله سعیدی را مشاهده کرد، او را ممنوع المنبر نمود، اما ایشان دست از فعالیت نکشید و از محل خود خارج شده و به محل‌های دوردست و روستاهای اطراف تهران می‌رفت و به کار خویش ادامه می‌داد. شهید سعیدی در سال ۱۳۴۵ درباره جنایات اسرائیل سخنرانی مهمی کرد و همین سخنرانی باعث شد او را دستگیر کنند و ۶۱ روز در حبس نگه دارند. در اردیبهشت ۱۳۴۹ بعد از این که رژیم با تصویب کاپیتولاسیون سرسپردگی کامل خود را به اثبات رسانید، از سرمایه‌گذاران آمریکایی دعوت به عمل آورد تا به اصطلاح در ایران سرمایه‌گذاری کنند و در واقع در یک حرکت استعماری، اقتصاد ایران را کاملاً در اختیار آمریکایی‌ها قرار دهد. به دنبال این حرکت، علمای حوزه علمیه قم، در ۱۱ اردیبهشت همان سال، با انتشار   اطلاعیه‌ای، مردم را از این خطر بزرگ مطلع ساختند. در این میان آیت‌الله سعیدی نیز ساکت نماند. علیه استعمارگران دست به فعالیت‌های شدید زد و با انتشار اعلامیه‌ای به زبان عربی خطاب به علمای کشورهای اسلامی، آنها را دعوت به قیام و مخالفت نمود. رژیم شاه که از حرکت پرخروش آیت‌الله سعیدی به وحشت افتاده بود او را دستگیر و در قزل قلعه زندانی کرد و تحت شدیدترین شکنجه‌ها، در روز چهارشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۴۹ آن عالم مجاهد را به شهادت رسانید. پیکر آن مرد بزرگ فردای شهادتش تحویل فرزند ارشدش شد و سرانجام به طور مخفیانه جنازه‌ی ایشان در وادی‌السلام قم  به خاک سپرده شد.

‌‌‌‌‌

روحانی شهید علی فرزین

شهادت: ۲۱/۸/۶۱ ـ عملیات محرم

«چهره‌ی نورانی برادرمان شهید علی فرزین را فراموش نکرده‌ایم. مدتی که در درس و بحث با او معاشرت و مجالست داشتیم، وی را جوانی پاک و باصفا و روحیه‌ای بالا یافتیم…».

سخنان نورانی فوق از آن بزرگ‌مردان عرصه علم و عمل حضرت آیت‌الله مصباح یزدی و حضرت آیت‌الله محسن خرازی است که در وصف شاگردی از شاگردان مکتب امام صادق(علیه السلام) ـ که پله‌های ترقی و کمال را پیموده ـ بیان شده بود. آفرین بر این اساتید که چنین شاگردانی را در دانشگاه سرخ حسینی به بار نشاندند. شهید بزرگوار «علی فرزین» در فروردین ماه سال ۱۳۳۷ در شهر شهره‌ی شهادت، اصفهان در خانواده‌ای مذهبی، در دامان پدر و مادری پاک نهاد، پای به عرصه‌ی وجود نهاد. ۷ ساله بود که قدم در محیط علم و دانش گذاشت. از کودکی مؤدب و خوش اخلاق بود و عاشق روحانیت و لباس مقدس آن. بارها پارچه‌ای را به سر می‌بست و رؤیای زیبای کودکانه‌ی خویش را ـ که در بزرگسالی روحانی شده است ـ ترسیم می کرد. با ورود به دبیرستان فعالیت‌های سیاسی خویش را در حد گسترده‌ای آغاز کرد. چندین بار از سخنرانان معروفی چون حجت الاسلام قرائتی دعوت کرد و مسئولان دبیرستان را انگشت به دهان گذارد و همگان او را به عنوان فعال‌ترین عنصر مذهبی می‌شناختند. قلم توانایی داشت و در تهیه مقالات مذهبی از آن کمک می‌گرفت و در مؤسسه می‌خواند. جزوه‌‌‌ی «زن، ارتجاع تکامل» را در آن زمان نوشت و در تیراژ بالایی بین مردم پخش نمود و در این راه، ناسزاهای بسیاری از نااهلان را تحمل کرد. روح تشنه و مالامال عطش حقیقت‌جویی علی، همواره او را به دنبال محیطی می‌کشاند تا با معنویت و معارف الهی سیرابش کند. جهاد را نخست از درون آغاز کرد و سپس به جهاد اصغر شتافت. او که بارها قبل از دیپلم عزم دیار ملکوتی قم و تحصیل در حوزه را کرده بود، پس از اخذ دیپلم توفیق یافت و کوله‌بار سفر بست و در سال ۵۶ تحصیل معارف ناب مکتب جعفری را آغاز نمود. به حوزه رفت تا عقل و اندیشه‌ی ‌خود را با معارف اسلامی و فرهنگ اصیل قرآنی صیقل زند و جلایی دیگر به زندگی بخشد. علم را با عمل بیامیزد و در خدمت اسلام و تشیع به کار بندد. در تظاهرات خونین‌بار آن سال‌ها یکی از فعال‌ترین طلاب بود. بارها پیکر پاک دوستان شهیدش را بر دوش کشید و مردم را به تقاص خون به ناحق ریخته آنها می‌شوراند. مدرسه ‌علمیه رسالت، روزهای خون و خطر و حضور این دلاور اصفهانی را از یاد نخواهد برد. پس از پیروزی انقلاب، کوله‌بار همت بست و شب و روز خویش را برای تثبیت ارکان نظام اسلامی تازه تأسیس یافته، گذاشت. به هر کجا که می‌رفت برای جوانان، کلاس درس و موعظه می‌گذاشت و آنان را با مرام و مکتب خمینی کبیر آشنا می‌کرد. در انتخابات ریاست جمهوری علیه بنی‌صدر خائن و ماهیت پلید او را با سخنانی کوبنده، افشا کرد؛ به ‌طوری که در حوزه‌ای که او در آنجا بود، بنی صدر رأی کمی آورد. در بحث و مناظره تبحّر خاصی داشت و بارها در بحث با کمونیست‌ها و التقاطی‌ها این را به اثبات رسانده بود. در ایام تبلیغی در ماه مبارک رمضان و محرم تا بدان جا که ممکن بود، کلاس‌های مختلف عقیدتی و احکام برگزار می‌کرد و زن و مرد را از کلام شیوا و زبان گویای خویش مستفیض می‌نمود. در سال ۱۳۶۰ ازدواج کرد و امام(ره) خطبه‌ی ‌عقدش را جاری ساخت. در شهادت برادرش، شادمان و مسرور بود و هرگز صورت دشمن شادکن به خود نگرفت. تبسم دلنشین در مراسم یادبود «حسن» هرگز از یاد دوستان و آشنایان بیرون نخواهد رفت. غصه‌ی او فقط به خاطر این بود که چرا در سبقت عشق بازی از او عقب افتاده است؟ این دلداده‌ی کوی وصال، بارها در جبهه‌های حق علیه باطل شرکت کرده بود و می‌خواست معارف حقه‌ای که در کتاب‌ها یافته بود، اینک در عمل در خاک خطرخیز جبهه بیابد. در سفر آخر، در حالی که ده روزی از بازگشت او نگذشته بود، با پیام مجدد امام سریعاَ خود را به جبهه رساند. از دوستان و هم‌کلاسان خداحافظی کرد و از اساتید بزرگواری همچون آیت‌الله مصباح و آیت‌الله خرازی حلالیت طلبید و آنان را وداع گفت. گویی معشوق دیرینه دعوتش کرده بود و او نه به پای تن که با جان و دل به دیدارش شتافت.

سرانجام این طلبه‌ی پرتلاش و مخلص که عمری را در راه کسب فضائل و دفع رذائل و خدمت به دین طی کرده بود، در صبح جمعه ۲۱/۸/۶۱ در خط مقدم عملیات محرم در حالی که با بلندگوی دستی رزمندگان را علیه خصم دون می‌شوراند، ‌بر اثر ترکش خمپاره‌ای به دیدار حق شتافت و تا بی‌کران حضرتش پرواز کرد.


نظر خود را بیان کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

در حال بارگذاری