جمله معروفی که عراقی ها روی دیوارهای خرمشهر نوشته بودند، به یاد دارید: «جئنا لنبقی»؛ شاید خیلی ها هم تا امروز که این کلمه ها را می خوانند، ندانند عراقی ها چنین جمله جسورانه ای را روی دیوارهای خرمشهر نوشته بودند. و پاسخی که به این جمله داه شد بسیار با اراده تر از آنی بود که نوشته شده بود.
گفتم شماها واقعاً حیف است بمیرید؛ شماها که این روزگارهای مهم را گذراندید، نباید بمیرید؛ شماها همهتان باید شهید شوید؛ ولیکن حالا زود است…
شهید «عبدالمهدی ایزدی» شهیدی بزرگوار از عملیات بیتالمقدس است که پس از شهادت، در عالم رؤیا از فتوحات رزمندگان اسلام به مادرش خبر میداد.
خاطراتی از شهیدان سرلشکر محمد فراشاهی و سرلشکر خلبان عباس اکبری
حاج «حسین مرتاضی» پنج سال تمام بهترین لحظات زندگیاش را در کنار ابرمرد تاریخ معاصر گذرانده، خودش میگوید انتخاب او به عنوان محافظ شخصی حضرت امام(ره) عنایت الهی و توفیقی بزرگ برایش بوده است.
بوی بهشت میآید … درنگ کن … اینجا کبوترانی دارد که دستانِ زخمیِ رقیه را نوازش میکنند، به نالههای رقیه گوش میدهند، آن وقت لالایی «بابا» برای رقیه میخوانند.
راه برگشتی نداشتم. توکل بر خدا کردم و با خودم گفتم که وضعم از این که هست بدتر نمیشه! نزدیک عراقیها رفتم و فریاد زدم: شما در محاصره نیروهای ایرانی هستید، خودتون رو تسلیم کنید!
یک چیز طبیعی این است که وقتی انسان، خون شهید و یا بدن متلاشی شده شهیدی را از نزدیک میبیند، یک اثر عمیقی در او پیدا میشود که هیچ کتاب و درس اخلاقی نمیتواند جایگزین آن شود. درست است که امروز، اوضاع چنان نیست؛ اما مطالعه آثار و وصیتنامههای شهدا، مرور خاطرات آنها و دیدار از مناطقی که روزگاری شهدای عزیزمان در آنجا زندگی کرده و رزمیدند تا حدودی میتواند دیگر باره زمینههای آن چنانی را بیافریند و ساختگی روح و تهذیبی را که شهدا داشتند در ما نیز ایجاد کند.
دلنوشته پدر شهید حجت الاسلام احمد مالامیری، پدر اولین شهید روحانی مدافع حرم، محمد مهدی مالامیری
یک گروه ۳۰۰ نفره از رزمندگان قم در تاریخ ۸/۱/۱۳۶۱به فرماندهی سردار شهید «محمد بنیادی» عازم جبهههای جنوب شد و به پادگان دو کوهه رفتند؛ ولی…
حضور شما در خیابانهای شهرتان، به مردم شهرهاى دیگر درس داد؛ راه را به آنها نشان داد؛ فهمیدند باید وارد میدان شوند، …
اما این عملیات پیروزمندانه چند نکته جالب دارد که مهمترین آنها صدور فرمان امام خمینی(ره) در روز ۲۵ آبان ماه یعنی یک روز قبل از آزادسازی سوسنگرد بود که …
خبر رسید که بچهها آذوقه ندارند. آنها گفتند: ما آذوقه نداریم؛ اما سوپر مارکتهای خود شهر که مال مردم است و آنها در مغازهها را بسته و رفتهاند، یک چیزهایی دارد و بعضیها میگویند برویم از اینها استفاده کنیم تا از گرسنگی رها شویم؛ لکن ما حاضر نیستیم؛ …
آگاه باشید همانا خمینی ذخیره خداست برای شیعه… دعا کنید [و] با تضرّع از خداوند بقای امام خمینی را بخواهید…